جدول جو
جدول جو

معنی چم کبود - جستجوی لغت در جدول جو

چم کبود
(چَ کَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: مزرعه ای است که درسه فرسخی مغرب نهاوند، در کنار رودخانه ای که از تویسرکان به نهاوند آمده داخل نهر گاماسب میشود، واقع شده و اراضی مسطح آن استعداد هفت زوج گاو زراعت دارد. این آبادی دارای پنجاه تن سکنه است و زراعتش از آب رود خانه مشروب میگردد. (از مرآت البلدان ج 4 ص 262). در فرهنگ جغرافیایی آمده است: دهی از دهستان خزل شهرستان نهاوند که در 30 هزارگزی شمال نهاوند و 3 هزارگزی جنوب راه شوسۀ نهاوند به کرمانشاه، در کنار رود خانه تویسرکان واقع است. جلگه و هوایش سردسیر است و321 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه. محصولش غلات، حبوبات و چغندر. شغل اهالی زراعت، گله داری و جاجیم بافی و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چرخ کبود
تصویر چرخ کبود
کنایه از آسمان، چتر کحلی، گنبد کبود، سقف لاجورد، چرخ خضرا، کلّۀ نیلوفری، چرخ اخضر، چرخ روان، طاق طارم، طارم اطلس، چرخ اخضر، قلزم نگون، چرخ مقوّس، چادر لاجوردی، چرخ دولابی، دریای اخضر، چتر آبگون، چرخ کبود، سقف مینا، چرخ مقوّس، طاق فیروزه، رواق کبود، طاق نیلوفری، پردۀ نیلگون، طاس آبگون، چرخ دولابی، طارم فیروزه، رواق نیلگون، طارم نیلگون، گنبد طارونی، چرخ آبنوس، چرخ چنبری، طارم اخضر، طاق کحلی، خرگاه سبز، چرخ چنبری، چرخ گردان، چرخ بلند، خرگاه گردان، خرگاه مینا، چرخ مینا، رواق زبرجد، چرخ روان، طاق ازرق، طاس نگون، چتر مینا، چرخ نیلوفری، طاق مینا، چرخ بلند، طاق خضرا، کلّۀ خضرا، چرخ دوّار، گنبد لاجوردی، طاس افلاک، چرخ دوّار، چرخ مینا، طاق لاجوردی، چرخ نیلوفری، قبّه خضرا، چرخ خضرا، رواق فلک، چرخ گردان، تشت غربالی، طاق مقرنس، چرخ آبنوس، رواق چرخ برای مثال بدان را بد آید ز چرخ کبود / به نیکان همه نیکی آید فرود (نظامی۶ - ۱۰۹۱)
فرهنگ فارسی عمید
(چَ کَ)
دهی است از بخش آبدانان شهرستان ایلام که در 18 هزارگزی جنوب خاوری آبدانان، کنار راه مالرو ایلام به آبدانان واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و 664 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رود خانه چشمه کبود. محصولش غلات، پشم و برنج و شغل اهالی زراعت و گله داری است. دو مزرعۀ چشمه کبودبالا و چولیان هم در جزء این ده محسوب میشوند و این آبادی در دو محل نزدیک به هم به علیا و سفلی مشهور است و سکنۀ فعلی آن 167 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ کَ)
دهی است از دهستان کلیائی بخش سنقر کلیایی شهرستان کرمانشاه که در 18 هزارگزی شمال سنقر، کنار راه فرعی بشیرآباد واقع است. دامنه و سردسیر است و 420 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رود خانه شیرآباد. محصول آن غلات، حبوبات، توتون، انگور و قلمستان و شغل اهالی زراعت و بافتن قالیچه، جاجیم و پلاس میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
گرفتار بیماری جگر. (ناظم الاطباء). کسی را گویند که در افعال کبدوی ضعفی باشد بی آنکه ورم یا درد داشته باشد. (از بحرالجواهر) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی را گویند که اندر جگر او آفتی باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) : خداوند جگر ضعیف را مکبود گویند و ضعیفی و درد جگر را کباد گویند. جالینوس می گوید مکبود آن را گویند که افعال جگر او باطل باشد بی آنکه دروی آماسی و ریشی و دبیله ای بود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی از دهستان طارم بالا بخش سیردان شهرستان زنجان که در 27 هزارگزی باختر سیردان و 13 هزارگزی راه عمومی سیردان به زنجان واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 340 تن سکنه دارد. آبش از چشمه. محصولش غلات و گردو. شغل اهالی زراعت، گله داری و بافتن جاجیم و گلیم و راهش مالرو و صعب العبور است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(چَ ؟)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: قریه ای است از قرای بلوک فارس. (از مرآت البلدان ج 4 ص 262)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: قریه ای است از قرای بلوک دشتی فارس. (از مرآت البلدان ج 4 ص 262)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ کَ)
نیلوفر آبی. گل ازرق:
گل کبود که برتافت آفتاب بر او
ز بیم چشم نهان گشت در بن پایاب.
خفاف.
رجوع به نیلوفر شود
لغت نامه دهخدا
(گُ لَ کَ)
دهی است از دهستان بابالی بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد واقع در 9هزارگزی شمال خاوری چقلوندی و 9هزارگزی شمال اتومبیل رو چقلوندی به بروجرد. هوای آن سرد ودارای 120 تن سکنه است. آب آن از چشمه ها و محصول آن غلات، صیفی، لبنیات و پشم است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است. راه مالرو دارد و ساکنین از طایفۀ حسین بیگ هستند و در زمستان به قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ کَ)
دهی است از دهستان نورعلی بخش دلفان شهرستان خرم آباد. واقع در12هزارگزی شمال نورآباد. دارای 240 تن سکنه می باشد. آب آن از چشمۀ مرادجان تأمین می شود. ساکنین از طایفۀ چواری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(بِ کَ)
نام دریای چین. بحر اخضر. و در افسانه های قدیم آمده است که هر شب زنان نیکوروی از آن آب برآیند و در دامن کوهی که بر کنار آن است بازی کنند و چون روز شود باز دریا شوند
لغت نامه دهخدا
(چَ)
ده کوچکی است از دهستان پیرگان بخش اردل شهرستان شهرکرد که در 51 هزارگزی شمال باختر اردل و 24 هزارگزی راه فارسان به باباحیدر و 26 هزارگزی کوهرنگ واقع است. کوهستانی و معتدل است و 74 تن سکنه دارد. آبش ازچشمه مروارید. محصولش غلات، پشم، روغن، کتیرا. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان جاجیم بافی و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(چَ چَ)
دهی است از دهستان چرداول بخش شیروان شهرستان ایلام که در 6 هزارگزی جنوب خاوری چرداول، کنار راه مالرو شیروان واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و 70 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه چرداول. محصولش غلات و لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ)
دهی از دهستان سماق بخش چگنی شهرستان خرم آباد، که در 14 هزارگزی جنوب باختری سراب دره و 12 هزارگزی جنوب راه شوسۀ خرم آباد به کوهدشت واقع است. تپه ماهوری و معتدل است و 90 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه کشکان. محصولش غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان بافتن سیاه چادر و راهش مالرو است. ساکنین این آبادی از طایفۀ شاه کرمی می باشند و در ساختمان و سیاه چادر سکونت دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(چَ کَ)
دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه که در 6 هزارگزی خاور کوزران و 4 هزارگزی شمال راه فرعی کوزران به کرمانشاه واقع است. دشت و سردسیر است و 1500 تن سکنه دارد. آبش از سراب عزیزی، محصولش غلات، حبوبات، لبنیات، صیفی، چغندر قند و برنج، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش در تابستان اتومبیل رو است. در زمستان گله داران این آبادی به گرمسیر حدود قصر شیرین میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
نام محلی کنار راه همدان و کرمانشاه میان مرادحاصل و چیاکلان در 565000 گزی تهران. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(چَ مَ کَ)
دهی است از بخش صالح آباد شهرستان ایلام که در 11 هزارگزی جنوب ایلام در شمال خاوری صالح آباد و 3 هزارگزی خاور شوسۀ ایلام به مهران واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 280 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ها، محصولش غلات، توتون و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. ساکنین این آبادی از طایفۀ علی بیگی میباشند و در زمستان عده ای از اهالی برای تعلیف احشام خود به حدود شمالی صالح آباد میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چِ کَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’قریه ای از قرای بلوک بسطام کرمانشاهان است’. (از مرآت البلدان ج 4 ص 250)
لغت نامه دهخدا
(چَ کَ)
دهی است از دهستان بخش حومه مرکزی شهرستان کرمانشاه که در 6 هزارگزی شمال کرمانشاه و باختر راه شوسۀ کرمانشاه به طاق بستان واقع است. دشت و سردسیر است و 300 تن سکنه دارد. آبش از سراب طاق بستان و چشمه. محصولش غلات، حبوبات، صیفی، لبنیات و مختصر میوه جات، و شغل بیشتر اهالی زراعت است. عده ای از آنان نیز کارگر تصفیه خانه نفت کرمانشاه میباشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(چَ خِ کَ)
کنایه ازفلک اول باشد. (انجمن آرا) (آنندراج). مرادف چرخ ترساجامه و چرخ گندناگون. (از انجمن آرا) (آنندراج). آسمان لاجوردی. (ناظم الاطباء). چرخ کبودجامه. چرخ آبنوسی. کنایه از آسمان و فلک. سپهر نیلگون:
بشادیش بر شادمانی فزود
برافراخت گردن بچرخ کبود.
فردوسی.
از ایوان گشتاسب باید که دود
زبانه برآرد بچرخ کبود.
فردوسی.
ز اهل جنس درین قبۀ کبود که بود
که ملک از او نربود این بلند چرخ کبود.
ناصرخسرو.
بود چو گوگرد سرخ کز بر چرخ کبود
داد مس خاک را گونۀ زر عیار.
خاقانی.
روزکی چند زیر چرخ کبود
دل نهادند بر سماع و سرود.
نظامی.
زردرخ از چرخ کبود آمدی
چونکه بدین چاه فرودآمدی.
نظامی.
بدان را بد آید ز چرخ کبود
به نیکان همه نیکی آید فرود.
نظامی.
باد بیش از مدار چرخ کبود
بر گزیننده و گزیده درود.
نظامی.
رجوع به چرخ ترساجامه وچرخ کبودجامه و چرخ گندناگون و چرخ صوفی جامه شود
لغت نامه دهخدا
(چَ کَ)
دهی از دهستان بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام که در 8 هزارگزی جنوب خاوری چرداول، کنار راه فرعی مالرو شیروان واقع است. کوهستانی و گرمسیر است و 40 تن سکنه دارد. آبش از رود خانه چرداول، محصولش غلات و لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هم بود
تصویر هم بود
جامعه، انجمن
فرهنگ واژه فارسی سره